چند تا عسک خوشگل با دوربین دایی سعید انداختم سر فرصت میام میذارم
براتون.
راستی این تعطیلات خیلی اتفاقا تو خونه ما افتاد من خاله سعدیه که دوست دانشگاهی مامانمه از شمال اومدن خونمون با پسرش که اسمش محمد حسین هست.و خیلی شیطونه
دایی سعید و حمید رفتن کیش و برا من سوغاتی نیاوردن و بعد به مامانم گفتن که این بچه که حالیش نمیشه ما سوغات برا چی بیاریم .یه دوربین اوردیم باهاش عکس بنداز همین . دایی سعید و حمید تازه دانشگاه رفتن و خیلی ولخرج هستن و به غیر از خودشون فکر هیچکس هم نیستن فقط برا خودشون یه عالمه لباس خریده بودن.
دایی سروش که پسر دایی مامانمه از سربازی (دوره آموزشی) اومد. وچون تو سپاه بود وقتی اومد مثل این جنگلیها بود و من ازش خیلی ترسیدم.
و خیلی اتفاقای دیگه که حالا بعدا براتون می گم .عکسهام رو هم میذارم یادتون باشه بیایید نگاه کنید. فکر نکنید من کوچیکم نمی فهمم ها !!!!!
سلام جوجو
معلومه که تو خیلی می فهمی به نظرم حتی بیشتر از ما آدم بزرگا که غرق این دنیا و ظواهر اون شدیم و واقعا دنیا رو اونطور که هست نمی بینیم معلومه فرشته کوچولو که تو خیلی بهتر و قشنگتر می بینی و می فهمی و ...
بوووس
سلام مرسی خوبم راستش نه جور نشد بریم کیش الانم دارم میرم ارومیه مجبوری اصلا دوست ندارم تو چکار م یکنی؟
کاش من حتی همین دایی هم داشتم تا بیا ید و از من عکس بگیرد خوش به حالت به شما حسادت می کنم
سلام سال نو مبااااااااااارک
خوبی آقا محمد امین ؟
انشا... در کنار مامان و بابای خوبت سال خوبی داشته باشی و همینطور سالهای آتی خوبی بووووووووووووووس
سلام دلم برات تنگ شده !عکسا کو؟
به پیر ندهید...را